امازینگ / اخبار / اخبار هنرمندان / خاطرات شنیدنی مهرزاد امیر خانی از زنده یاد مرتضی پاشایی

خاطرات شنیدنی مهرزاد امیر خانی از زنده یاد مرتضی پاشایی

خاطرات شنیدنی مهرزاد امیر خانی از زنده یاد مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

گفتگو خواندنی با مهرزاد امیرخانی شاعر و ترانه سرای مرتضی پاشایی که همواره در کنارش بود. او که بعد از فوت مرتضی به گنجینه اسراری تبدیل شده که کلی خاطرات مشترک با مرتضی را در سینه اش دارد. او حالا به دنبال انتشار قطعاتی با صدای خودش است. چیزی که پیش از این و در ابتدای کارش هم به دنبال آن بوده است. آنچه در ادامه می خوانید اولین گفتگوی او بعد از درگذشت مرتضی پاشایی است:

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

مهرزاد امیرخانی در کنار مرتضی پاشایی

با توجه به آن که تا به امروز خیلی کم گفتگو کرده ای، از نحوه آشنایی ات با مرتضی شروع کنیم، چگونه با هم آشنا شدید؟
–  فکر کنم حدود ۸ سال پیش بود، یک شرکتی بود که مرتضی برای آنها آهنگسازی می کرد و من با آنها قرارداد خوانندگی بسته بودم، گاهی اوقات کارهایی که برای خودم می نوشتم را به آن ها نشان می دادم که آنها هم خوششان آمد و از من ترانه می گرفتند.

ترانه سرایی از کجا شروع شد؟ استعداد ذاتی بود یا در کلاس های ترانه سرایی شرکت کرده بودی؟
– قطعا استعدادی بوده که به این سمت کشیده شدم ولی در محضر اساتیدی چون پوران فرخزاد، عمران صلاحی، هادی طبائی اشعار کلاسیک را آموخته بودم و بعد از آن خودم کم کم پیشرفت کردم.

برگردیم به داستان آن استدیو.
– در آن استدیو مرتضی هم قرارداد خوانندگی داشت و چون ملودی های مرتضی هم خوب بود برای آن ها ملودی می ساخت. همان موقع مرتضی برای من یک ملودی ساخت که بنا به دلایلی من موفق به خواندن آن ترانه نشدم و خود مرتضی آن را خواند و پخش شد. نام آن قطعه «آدم آهنی» بود. برای اولین بار موقع ضبط آن آهنگ بود که من با مرتضی آشنا شدم، بعد از آن شماره مرتضی را گرفتم و قرار شد که به منزل من بیاید و به من گیتار آموزش بدهد. آن یک جلسه آموزش گیتار به پایان رسید، من و مرتضی بعد از آن حدود ۴سال همدیگر را ندیدیم. بعد از آن من در زیر زمین خانه ام برای خودم استدیویی زدم و به مرتضی زنگ زدم که بیاید و با هم کار کنیم. این داستان آغاز همکاری من و مرتضی بود و بعد از آن همواره با هم بودیم.

شاید برای خیلی از مردم داستان ساخت آهنگ هایی که با مرتضی تولید کردید جالب باشد، از بین تمامی قطعات مرتضی میخواهم داستان ساخت ۳ قطعه «جاده یک طرفه»، «بغض» و «نگران منی» را برای مردم تعریف کنی.

جاده یک طرفه
– مرتضی یک ملودی ای ساخته بود شبیه همین ملودی ای که همه از جاده یک طرفه شنیدند ولی دقیقا این نبود. من هم روی آن ترانه را نوشتم. وقتی گوش میدادی خوب بود ولی آن اتفاق خاصی که مد نظرمان بود نمی افتاد. اتفاقی که می گویم یعنی اینکه وقتی خودت که کار را ساختی گوش می دهی حس کنی که این کار می گیرد. مرتضی بارها ملودی را تغییر داد ولی به قول معروف نشد که نشد. یکی از دوستانمان به اسم مسعود محمدی هم آن موقع ها از مشهد به استدیو آمده بود.

موقعی که ملودی ساخته شد و من ترانه را نوشتم با پیانو و بدون هیچ ریتمی آن را خواند، من مشغول گوش دادن به این کار بودم که حس کردم صدایی شبیه ناله می آید، به اتاق کناری که رفتم دیدم دوستمان به دلایل شخصی و عاطفی مانند ابر بهاری در حال گریه است با مرتضی تصمیم گرفتیم از خانه بیرون برویم تا حال و هوای دوستمان بهتر شود.

شاید باورتان نشود ولی مسیر تهران تا کرج را ۱۰ بار با ماشین رفتیم و برگشتیم، در تمام طول مسیر ماکت جاده یک طرفه را گوش  می دادیم و ارتباط خوبی برقرار کرده بودیم. این داستان برای ۶ماه قبل از پخش این آهنگ بود. در تمام طول این ۶ماه نمی توانست این کار را تنظیم کند، هربار که می خواست آن را تنظیم کند حال خودش منقلب می شد، تا بالاخره یک روزاین قطعه راکامل تنظیم کرد و پخش شد و خدارا شکر مردم خیلی دوست داشتند.

بغض
– یک شب در منزلمان در گیشا بودیم که طبق معمول ابتدا مرتضی ملودی را ساخت و من هم روی ملودی ترانه را نوشتم، طبق معمول بارها و بارها گوش میدادیم کار را، راه میرفتیم و آنقدر غرق آهنگ می شدیم که به یکدیگر برخورد می کردیم، نسخه ماکت این کار ۲ گام پایین تر از اینی بود که پخش شد، بعد از آن به بیمارستان رفتیم و آندوسکوپی و سایر ماجرا، دکتر که نتیجه آندوسکوپی را مشاهده کرد گفت هرچه سریع تر باید بستری شود و حتی نامه نگاری های مربوط به بستری مرتضی به بیمارستان بهمن هم در حال انجام بود.

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

سال ۹۲ بیمارستان نیکان

وضعیت حاد بود و آن تومور لعنتی راه خروجی معده مرتضی را بسته بود و بدن مرتضی نمی توانست هیچ غذایی را از آن قسمت رد کند، دکترها باید یک چیز مصنوعی ایجاد می کردند که راه خروج معده مرتضی باز شود. دکتر گفت ۲ یا ۳ روز دیگر باید بستری شوی، روزی که مرتضی باید بستری می شد به بیمارستان رفتیم و دکتر سریعا دستور بستری مرتضی را داد، ولی آنقدر مرتضی به دکتر اصرار کرد که باید به منزل بروم و این کار را به اتمام برسانم که سرانجام دکتر راضی شد تاریخ بستری شدن مرتضی را یک روز به تعویق بیاندازد.

در این تاریخ من و چندتن از دوستان مرتضی می دانستیم که مرتضی سرطان دارد ولی خود مرتضی این داستان را نمی دانست. به منزل که آمدیم مرتضی مشغول ضبط نهایی آهنگ شد که متوجه شدیم یکی از دوستان که از داستان سرطان مرتضی با خبر است مشغول گریه کردن است، مرتضی هم با سختی هرچه تمام تر مشغول خواندن آهنگ بود، زیرا به خاطر درد شدید سخت بود که از دیافراگم برای خواندن آهنگ فشار بیاورد ولی سرانجام این کار را انجام داد.

دوست ما هم که متوجه این فضاها و داستان ها بود مشغول گریه کردن بود که مرتضی فهمید. بعد از آن از من پرسید: «مهرزاد مگر من سرطان دارم ؟ این دوستمان چرا اینطور گریه میکند؟»  حقیقت این است که من در ان لحظه قفل کردم، بعد از چند ثانیه سکوت گفتم: نه، به خاطر آهنگ است که منقلب شده و خوشبختانه آن رفیقمان هم سریع داستان را عوض کرد و نگذاشت که مرتضی چیزی بفهمد. اولین باری که از زبان خودش کلمه سرطان را شنیدم همان موقع بود.

نگران منی
– زمان ساخت آهنگ «نگران منی» من شمال بودم، مرتضی ملودی را ساخته بود و به من زنگ زد، گفت احسان علیخانی با تو تماس خواهد گرفت و مضمون ترانه را به تو می گوید، احسان زنگ زد و داستان را برایم گفت، من هم دیدم هرچه این ترانه را بیشتر ببریم به سمت حال و روز مرتضی و اینکه  یک مناجاتی باشد از زبان خود مرتضی با خدا خیلی بهتر و جذاب تر است، ترانه را نوشتم و پشت تلفن برای مرتضی خواندم، شب با دوستان تصمیم گرفتیم از آمل به رامسر برویم، در میانه راه بودیم که همه خواب بودند و من پشت فرمان بودم، مرتضی زنگ زد و گفت کاغد ترانه از دستم افتاده است و مستقیم رفته است درون شیارهای فضلاب که در سطح شهر است، ترانه را حفظ نیستم و دوباره برایم بفرست، من هم کل ماشین را گشتم ولی پیدا نکردم، سرانجام قرار شد مرتضی ملودی را دوباره برایم بگوید و من پشت فرمان ترانه را روی کاغذی بنویسم، ترانه را نوشتم و برایش خواندم و همان شب به استدیوی معین راهبر رفت و کار را خواند. نکته جالب اینکه ترانه جدید هیچ ربطی به ترانه قبلی نداشت و این ترانه خیلی بهتر شده بود.

حالا که به اینجا رسیدیم برای اینکه فضای مصاحبه را تغییر دهیم می خواهم یک خاطره خوب از مرتضی بگویی که تاکنون عنوان نکردی.
– مرتضی خیلی آدم شوخ و سرحالی بود، یعنی اگر شما ۲ ساعت کنار این آدم بودی با شما بسیار صمیمی می شد و شوخی می کرد. بیشتر خاطراتمان مربوط به ساخت آهنگ بود، آن اوائل که شرایط مالی هیچ کداممان خوب نبود و همه داراییمان را برای استدیو و ساخت آهنگ گذاشته بودیم. ولی یک خاطره جالبی مربوط به اولین باری که با مرتضی بودیم و صدای پخش شدن یکی از آهنگهایش را در ماشین یکی از مردم شنیدیم. فکر می کنم آهنگ «تو راست میگی» بود که یک نفر پشت چراغ قرمز نیایش بود و صدا را زیاد کرده بود، گریه می کرد و بلند بلند می خواند، صحنه جالبی بود.

از داستان خواننده شدن خودت بگو، چه طور به این حرفه علاقه مند شدی؟
– پدرم سنتور می نواخت، یعنی با موسیقی بیگانه نبود، ۱۰ سالم بود که من را پیش فردی فرستاد تا الفبای موسیقی را یاد بگیرم، تا اینکه کم کم بزرگ شدم و در جمع های مختلف می خواندم و می دیدم که اطرافیان هم صدایم را تایید میکنند، تا اینکه یک روزی آگهی همان شرکتی را که گفتم دیدم و برای تست خوانندگی رفتم، قبول شدم و کلی ذوق کردم که دیگر همه چیز تمام است و خیلی سریع پیشرفت خواهم کرد ولی غافل از آن شرکت تاکنون هیچ آلبوم و آهنگی پخش نشده است. بعد از آن فهمیدم که راه را غلط رفتم، برای خودم استدیو زدم و ادامه داستان که تعریف کردم

ولی در این مدت از لحاظ خوانندگی خیلی کم کار بودی
– بله، دلیلش هم این بود که وقتی به صورت جدی ترانه را دنبال کردم حس کردم باید آن را به یکجایی برسانم و برای خوانندگی دیر نمی شود، وقتی کار با مرتضی نتیجه داد و کم کم با بیشتر خواننده ها در قسمت ترانه کار مردم متوجه شدم که راه را اشتباه نیامدم. به خاطر همین صبر کردم تا در قسمت ترانه به جای خوبی برسم تا با خیال راحت به سراغ خوانندگی بروم.

آلبومت در چه مرحله ای قرار دارد؟
– هم می شود گفت استارت آلبوم را زده ام و هم اینکه شروع نکرده ام، دلیل این حرفم هم این است که ۳ کار آماده دارم و قرار بود در آلبوم باشد ولی تصمیم گرفتم که به صورت تک آهنگ پخش شود. آخر این هفته اولین کار پخش خواهد شد وبعد از آن هر ماه ۱ آهنک را منتشر می کنم، در این فاصله هم استارت کار را می زنم  ولی روند آلبوم زیاد طول نخواهید کشید.

عوامل آلبومت شامل چه کسانی می شوند؟
– علی رهبری و آرین بهاری (گروه پازل) که همراه همیشگی من هستند، معین راهبر، میلاد ترابی، امین رستمی و سایر دوستان نیز من را در آلبوم همراهی خواهند کرد.

از آلبوم مرتضی چه خبر؟
– آلبوم که در روند تنظیم قرار دارد. ترانه ها از من خواهد بود. به جز ۱ ملودی تمامی ملودی ها را خود مرتضی ساخته است. در قسمت تنظیم نیز با تمامی افرادی که مرتضی می خواست با آن ها کار کند در ارتباطیم. به احتمال زیاد «مهران عباسی»، «معین راهبر»، «میلاد ترابی» و … حضور دارند. البته «سیروان خسروی» هم در قسمت تنظیم حضور خواهد داشت.

برای خیلی ها این سوال پیش می آید که مرتضی چقدر وکال آماده داشته که حالا می توان از ان ها یک آلبوم ساخت؟
– خب ببینید مرتضی حتی در زمینه ماکت هم  آدم بسیار حساسی بود، یعنی وقتی یک کار را برای بار اول و ماکت می خواند با تمام حس آن را می خواند، زیاد معتقد بود همان حسی که بار اول به سراغت می آید بهترین حس است، به همین منظور الآن وکال ها خوب و آماده در اختیار داریم.

 

خاطرات مهرزاد امیرخانی از زندگی مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی
بالکن برج میلاد . مرتضی اونشب خیلی معده درد داشت .

گفتم بیا رفتیم خونه فردا بریم آندوسکپی

گفت نه لوله یه وقت می خوره به حنجرم خراب میشه .

گفتم مرتضی شوخی نگیر

گفت چیه می ترسی سرطان بگیرم ؟؟؟؟

گفتم دور از جون زبونتو گاز بگیر .

گاز نگرفت ….

دکتر نیومد….

سرطان گرفت….

و مثل خیلی جاهای دیگه دیگه تو اون بالکن هم نمی تونم برم .

بااااشه این دنیا باید یه جا نشون بده دنیاست

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

این دستگاه سی تی اسکن بیمارستان نیکانه

رفتیم آندوسکپی . بعدش دکتر گفت اسکن کنین. یه استرس عجیبی داشتم .

همش با خودم می گفتم نکنه زخم معده باشه .

اسکن تموم شد . تا مرتضی داشت لباسای خودشو می پوشید

دکتر صدام کرد تو اتاق روبرویی .

گفت وظیفه من نیست که بهتون بگم اما خواستم در جریان باشید .

یه توده سرطانی تو معده آقای پاشایی یه …

اون داشت به حرفاش ادامه می داد ولی من هیچی نمی شنیدم . . .

خنده هام سوخت دیگه . خوشبختی واسه همیشه رفت .

شاید یه روزی همه چیز عادی بشه ولی خدا لذت بردنو از زندگیم حذف کرد

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

مرتضی این عکس اولین خونمونه . قرار بود تا آخر دنیا همخونه باشیم ولی خوب نشد دیگه .

صبح زود بعد اذان میام خونه جدید دیدنت .

ببخش که اینهمه مدت نیومدم

آخه کی بیشتر از تو می دونه چرا .

میام میبینمت عشقی .

دوست دارم آرامشتو حس کنم با تموم وجودم

مرتضی پاشایی , خاطرات زندگی مرتضی پاشایی , مهرزاد امیرخانی

مرتضی پاشایی

۱۳ دیدگاه‌ها

  1. عاشق صدای پاشایی بودم تنها کسی بودکه بعدمرگش تا دوهفته براش اشک ریختم خیلی خوش صدا بودومظلوم رفت خدابیامرزتش کاش صداش دوباره برمی گشت روحش شاد

  2. من کی اشکم در آمد خیلی خیلی خیلی ناراحتم کی رفت آخه چرا آدم نازنینی مثل مرتضی

  3. من یکی ک انقد براش گریه کردم و میکنم چون دوسش دارم مرتضی کجای بیا بازم بگو عاشقتونم بازم بغزتو بخون مرتضی کجاییییییی دلم برات تنگ شده کاش میشد صدایت را بوسید

  4. واسیلی کاندینیسکی

    منکه هنوزم که هنوزه بعده ۵ماه از پروازش نتونستم حتی یک روزم بش فک نکنم

  5. خدا خواست همه بشناسنش. بعد عزیز ببرتش.باورم نمیشه هنوز سرمزارش بعد این مدت اینقدر شلوغ باشه.نمیدونم وقتی ماها مردیم کسی هست حتی یه فاتحه بخونه واسمون.اما این مرد بزرگ طوری زندگی کرد وطوری رفت که دل همه رو با خودش برد.نمیشه به این زودی فراموشش کرد.خدایا روحش رو غرق در آرامش کن.آمین یا رب العالمین

  6. خدا رحمتش کنه . چی تو وجود این بشر بوده که اینقدر همه رو جذب میکنه من قبل از فوتش نمیشناختمش ولی هر چی بیشتر در موردش میخونم بیشتر مجدوبش میشم . ایشالا تو بهشت غرق نعمتهای بهشتی باشه

  7. من هم دقیقا همین طور ؛هر چی بیشتر میشناسمش بیشتر از نبودش احساس ناراحتی می کنم.حیف شد

  8. هرچی بیشتر با شخصیت این آدم آشنا میشم بیشتر دلم میگیره.مطئنم خدا بیشتر دوسش داشت خواست فقط پیش خودش باشه.مرتضی حیف بود از این دنیای کثیف خدارحمتش کنه

  9. خدایا………
    روحش شاد.
    صلوات…….

  10. الهی بمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم…
    :'(

  11. مظلومیت پاشایی تو این عکسا آدمو داغون میکنه.خدایا درجوار رحمت بیکرانت بالاترین درجه ی ارامش رو به روحش عطا کن.آمین یارب العالمین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.