امازینگ / سرگرمی / مطالب طنز و سرگرمی / متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

عکس گربه ,  متن خنده دار ,  اعتراف های خنده دار

متن های خنده دار

اعتراف میکنم بچه که بودم یه روز تومدرسه یکی از دوستام (خدا بگم چیکارش کنه)،بهم گفت هرکی توخونشون پاسور(ورق) داشته باشه و پاسوربازی کنن،باباشو میگیرن اعدام میکنن! ماهم که ازترس مرده بودیم تا رسیدیم خونه پاسورامونو سربه نیس کردیم و به خیالمون جون بابامونو نجات دادیم. تازه بعداز اونم تایه مدت توکوچه خیابون،خونه فامیلا،دوست،آشنا خلاصه هرجا پاسور میدیدیم سربه نیس میکردیم و جون آدمارو نجات میدادیم…

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باقچه و سیگار خاموش موند تو دستم

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم یه با زنگ زدم ۷۰۰ اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

اعترافات خنده دار

وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده
متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف میکنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تی وی رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه وبعد میومدم گریه میکردم به مادرم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن… بعد یهویی یادم میو مد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

یک روز واساده بودم منتظر تاکسی هی می گفتم میدون ونک!! بعد ۲و۳ بار دیدم بهم بد نگاه می کنن!! دو رو برم رو که نگاه کردم و یکم به چیزی که گفتم دقت کردم فهمیدم واسادم میدون ونک می گم ونک

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خشگلو شیک میپوشیدم، که وقتی تو تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف میکنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن ، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارم

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم اعتیادم به خوردن سرلاک از بچگیم تا ۳سال پیش یعنی ۲۶ سالگیم ادامه داشت . وقتی از سر کاربا کت و شلوار و ریش پرفسوری می رفتم داروخانه برای خرید سرلاک و یارو می پرسید کوچولوتون چند وقتشه احساس حماقت خاصی بهم دست می داد

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

کلاس اول دبستان بودم سر درس “ص” وقتی داشتم مشقاشو مینوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه میگیمبارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم لابد صابانِ اصلش!!! از این نبوغ خودم خرکیف شدم همه مشقامو نوشتم صابان!!! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم واسه مصاحبه ی دانشگاه رفته بودم ، یارو گفت اصول دین رو بگو منم شرو کردم به خوندن : اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود …

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف میکنم یه بار با چند تا از بچه ها قرار گذاشتیم بریم دم در کلاس یکی از بچه ها اذیتش کنیم،واسه همین یه لقمه جور کردیم رفتیم در کلاسشون،(حالا تصور کنید تو کلاس پر دختر) رفتیم در زدیم گفتیم ببخشید استاد ،آقای فلانی تو این کلاسن؟؟؟استاده گفت بله ایشون ته کلاس هستند، ما هم گفتیم شرمنده مامانشون اومده بود دم دانشگاه گفت این لقمرو بدیم بهش ،غذا نخورده،یعنی میتونم بگم کلاس ترکید

عکس جدا کننده متن , اعترافات خنده دار, اعترافهای تکان دهنده

متن اعترافهای تکان دهنده و خنده دار

اعتراف می کنم سال اول دانشگاه شدیدا به یکی از دخترها علاقه مند شده بودم و روم نمیشد بهش بگم ،همیشه آرزو می کردم بهش ماشین بزنه دم دانشگاه و من ببرمش بیمارستان و نجاتش بدم بلکه عاشقم شه!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.